خداحافظ ای جوانی من
شنبه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۱، ۰۲:۴۶ ب.ظ
خداحافظ ای جوانی من....
خداحافظ ای جوانی من ، زندگانی من ، ای همه امیدم
خداحافظ ای که من همه جا ، در پی گذرت ، جز تو را ندیدم
خداحافظ ای جوانی من ، ای که چون مرغی ، از قفس تو زدی پر
خداحافظ ای که مانده در ، این قفس ازتو ، بال و پری دیگر
تو را من با ، اینهمه آهم ، درد جانکاهم ، می زنم ناله ، تا سحری دیگر
خداحافظ ای جوانی من ، نغمه خوانی من ، رو به پایان است
گذشتی تو ، چون سواری که، از گلستان ، سوی بیابان است
سرابی بودی نمی دانم ، حبابی بودی نمی دانم ، چو خوابی بودی نمی دانم
دیگر ندارم ،حتی نشان از ، عهد شبابم
گفتم بیاید ، یکبار دیگر ، شاید بخوابم
خداحافظ ای جوانی من ، شادمانی من ، روح و ریحانم
بیاد تو ، حلقه ی اشگی ، می شود پیدا ،
زیر مژگانم
خداحافظ ای جوانی من...زندگانی من..
سروده ع. مومنی
۰۱/۰۳/۱۴