به مناسبت اربعین حسینی 1403
زینبم ، خواهر گریان ، به دادم برسید
خواهر شاه شهیدان ، به دادم برسید
شمر دون از ته گودال برون آمده است
دست او ماه درخشان ، به دادم برسید
چقدر نیزه و شمشیر فرو می بارد
بر سر پیکر بی جان ، به دادم برسید
نکند سینه ی مجروح لگد مال شده
زیر این سم ستوران ، به دادم برسید
وای بر اهل حرم ، وقت اسارت شده است
وای از شیهه اسبان ، به دادم برسید
این طرف شعله ی آتش ، حرمم سوزانده
آن طرف خار مغیلان ، به دادم برسید
معجرم از سرم افتاد ، خدایا سببی
طفلکم گشته هراسان ، به دادم برسید
پشت آن خیمه ، عدو در پی سر می گردد
سر شش ماهه عطشان ، به دادم برسید
نگذارید سری له شده بر نیزه شود
جلو چشم یتیمان ، به دادم برسید
این طرف حرمله است ، آن طرف زجر لعین
مانده ام این وسط حیران ، به دادم برسید
پای من از غل و زنجیر به تنگ آمده است
وای از این گردش دوران ، به دادم برسید
چه قدر پشت سر نیزه معطل ماندم
که ببوسم سر سلطان ، به دادم برسید
شده ام قافله سالار ، غمم بسیار است
آمدم راه فراوان ، به دادم برسید
پای من آبله کرده ست خدا می داند
وای از این خار مغیلان ، به دادم برسید
طفلکی از سر یک ناقه زمین افتاده
با تن زخمی ، هراسان ، به دادم برسید
شمر و خولی و سنان ، حرمله و زجر همه
در پی اش رفته شتابان ، به دادم برسید
پشت یک بوته ز فریاد سنان می لرزد
وای از دست شتربان ، به دادم برسید
من از این شام و از این کوفه شکایت دارم
خسته از این همه عصیان ، به دادم برسید
بسکه خاکستر از آن بام سرم ریخته اند
سوخته معجرم این سان ، به دادم برسید
دختری را به خرابات مکانش ندهید
نگذارید به حرمان ، به دادم برسید
طبقی را جلوی طفل پریشان نبرید
عوض دادن یک نان ، به دادم برسید
نگذارید سری را ، به بر طفلی خرد
نگذارید ، سر ، این گونه به دامان ، به دادم برسید
بخدا طفل من از داغ پدر می میرد
می شود شام غریبان، به دادم برسید
چند روزی است طعامم ، شده خونابه چشم
کی شود عمر به پایان ، به دادم برسید
چه شده ؟ ولوله افتاده در این ویرانه
سر باباست به دامان ، به دادم برسید
بوریا نیست که تا پیکر دختر پیچم
مثل آن شاه شهیدان ، به دادم برسید
یک نفر نیست در این شهر به دادم برسد
لااقل دشت و بیابان ، به دادم برسید
زینبم ، خواهر گریان ، به دادم برسید
خواهر شاه شهیدان ، به دادم برسید
سروده : علی مومنی
برای دیدن گردنبند فیروزه به سایت ما سر بزنید.