عاشقی
يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۳۱ ق.ظ
عاشقی
بلبلی از هجر گل ، نالید و گفت
تا به کی یارب، بسوزم از فراق
آنطرف تر ، غنچه ی سرخ گلی
تا شنید این شکوه را ، با اشتیاق
همچو دلبر ، غنچه لب ، باز کرد
نعره زد مستانه ، بلبل ، از فراق
بلبل شوریده حال بی نوا
پر گشود و بال زد ، با درد و داغ
شادمان ، بر شاخه ی آن گل نشست
ای دریغا ، از قضای اتفاق
سینه اش را ، خار جانسوزی درید
ناله ای سر داد ، اندر گوشه باغ
خون بلبل ، غنچه را رنگین نمود
وز دلش خون می جهید از انشقاق
گفت آن خار سیه دل ، این سخن
عاشقی را درد باید ، زین سیاق
سروده علی مومنی اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
۰۲/۰۲/۲۴