شاعر و ترانه سرا

:اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای(دهستان ساحلی اسکندری)

:اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای(دهستان ساحلی اسکندری)

شاعر  و  ترانه سرا

از اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای ( دهستان ساحلی اسکندری )

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۲ اسفند ۰۱، ۲۱:۵۲ - رامین خادمی زهکلوت
    سلام
نویسندگان

۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

باز دیدم کنار حوض
مادر پیرم ، نشسته بود
همان حوض قدیمی که
لبه هایش شکسته بود
دیدم که باز مادرم
با طشتی پر از لباس چرک
با درد مزمن کمری
 که با چادرش بسته بود
موهای سـپیدش
تمیز بود و برق می زد
برف پیری 
بر سرش نشسته بود
توی این سالهای آخر
چهره اش چقدر
 فرتوت و شکسته بود
در چهره مادرم گویا
درد مبهمی هویدا بود
درد جانسوز مادرم
از چین صورتش پیدا بود
آه بیچاره مادر پیرم
 به لباسهای نشسته چنگ می زد
چهره اش تکیده بود از غم
 داشت غمش به دلم شرنگ می زد
همه را شست و حیاط را نیز
مثل دسته گل جارو کرد
با اینهمه تلاش بی وقفه
نه چین به صورت  و 
نه خمی به ابرو کرد

و آمد مادرم با دستهایی
که بسوی پله ها دراز می کرد
می گفت مادرم که
 نا ندارم من
برای رفتن از چند پله
دیدم کمرش را تا می کرد

خانه مادرم 
گرچه محقر بود
با قصر شاهانه ای
 برابر بود
خدا می داند چه بویی داشت
انگار از بوی بهشت 
 معطر بود
یکسو نهاده بود چادر گلدارش
جانماز و قرآنش 
سوی دیگر بود
هیچ خانه ای نبود 
به حرمت این خانه
آخر این کلبه ی محقر
خانه ی مادر بود

قربان دستان  نوازشگرت بروم
قربان موهای سفید سرت بروم
بدون تو نفس کشیدنم سخت است
تو را یک روز ندیدنم سخت است

مادرم با خستگی مفرط
وضو گرفت و
 در نماز ایستاد
با همان دستهای پینه بسته اش دیدم
دست به دعا
 به سمت بی نیاز ایستاد
یک یک بچه هایش را 
دعا می کرد
به زیر چادرش خودم دیدم
گریه ای جانسوز و 
بیصدا می کرد
چند سالی گذشت و مادرم
در بستر بیماری بدی افتاد
نکرد فایده هیچ درمانی
آخر از سرم
 چه تاج سری افتاد
دیگر آن خانه
 جای زندگی نشد
وقتی که صدای مهربان
 مادری افتاد
سالها گذشت و 
حیاط خانه را
به جای گل
 خس و خار گرفت
گرد و غباری پر از اندوه
بر سر بام و در و دیوار گرفت
دیگر از آن خانه  
  هیچ نوری
 به آسمان بلند نشد
دیگر  دل هیچ کدام از ما 
به ساعتی 
 در آن خانه بند نشد

اینک مدت مدیدی است که
 عوض شده راه خانه ی مادر
هر موقع که می گیرد
 دلم بهانه ی مادر
پنج شنبه ها فقط
 وقت دیدار است
منم و سنگ قبر 
غریبانه ی مادر
سروده:  علی مومنی مرداد ماه ۱۴٠۴

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۰۴ ، ۰۲:۲۶
علی مومنی

من یانارام من یانارام باباما باباما
چوخ آغلارام چوخ آغلارام باباما باباما
یاش توکولر گزلریم نن سوزولر سوزولر
قطره قطره گز آلتونا دوزولر دوزولر
باشوما قاره باغلارام، باباما باباما
چوخ آغلارام چوخ آغلارام باباما باباما
هچ کیم بوجور که من یاندوم، یانماده یانماده
گجه گندوز سرگردان دولانماده،  یانماده
باشوما قاره باغلارام، باباما باباما
اوتلانارام هی یانارام باباما باباما
باشوم توکه بو داغلاردان آغارده آغارده
قیزیل گولوم باغچا لاردا سارالده سارالده
اورگیمه چوخ داغلارام باباما باباما
آی جماعت من یانارام باباما باباما
منیم مونسیم گجه لر غم اولده، غم اولده
بلیم سینده بو قامتیم خم اولده خم اولده
سالده دنیا شرر منیم جانوما جانوما
داق و داشلار آغلار منیم حالوما،  حالوما
اطاقونه هی آچارام باغلارام باغلارام
اوز ازومه دانوشارام آغلارام آغلارام
گجه گندوز من یانارام باباما،  باباما
من آغلارام من آغلارام باباما باباما
بس دیر داها بابا منه آغلاتما،  آغلاتما
نازله بابام تورپاق آلتوندا یاتما، سن یاتما
من آغلارام من آغلارام باباما،  باباما
لای لای چالارام باباما، باباما باباما
من آغلارام من آغلارام باباما باباما
ای روزگار من آغلارام باباما، باباما
هی بیقرار من آغلارام باباما،  باباما
سرمزار،  من آغلارام باباما باباما
ای روزگار من آغلارام باباما، باباما
سروده علی مومنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۰۴ ، ۱۳:۲۵
علی مومنی


به سهم خودم این شعر را به تک تک زحمت کشان قافله حضرت زینب(س) تقدیم می کنم

قافله ی زینب اسکندری  ، چه زیبا آمده اید
 راستی صدمه ها خورده اید  ، می دانم  ،  که تا آمده اید
از جان و مالتان که شما وقف نموده اید  ،  ممنونیم
رنج راه کشیده اید  ،  از کجا تا کجا آمده اید
چه  روز و شبها که به عشق امام حسین  ، نخوابیده اید
خدا خیرتان دهد  ،  که با سبز ترین قبا آمده اید
گرما و سوز و  تشنگی و خوابی که نرفته اید
آفرین به غیرتتان  ،  که چنین بی محابا آمده اید
هر قطره اشگی که به چشمان  عاشقان نشانده اید
گویا که از زیارت سقای کربلا آمده اید
امروز  صدای هل من ناصر ینصرنی، شنیده اید
که تک تک به یاری  حضرت سیدالشهدا  آمده اید
چقدر محرم دهمان امسال  قشنگ شده است 
نثار وجودتان هزاران هزار  مرحبا، آمده اید

حس می کنم عطری خوش از آسمان وزیدن گرفته است
باورکنید که با جمعی از فرشته ها آمده اید 
الحق که شعر من لایق وصفتان نمی شود  ،  لیکن
در حد یک سلام است که در این سرا آمده اید

شاعر:  علی مومنی 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۰۴ ، ۱۳:۲۰
علی مومنی

تا کنون از نظر شمع نفهمیدم من
سبب سوختن این همه پروانه چه بود؟
علی مومنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۰۴ ، ۱۳:۱۷
علی مومنی