شاعر و ترانه سرا

:اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای(دهستان ساحلی اسکندری)

شاعر و ترانه سرا

:اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای(دهستان ساحلی اسکندری)

شاعر  و  ترانه سرا

از اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای ( دهستان ساحلی اسکندری )

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۲ اسفند ۰۱، ۲۱:۵۲ - رامین خادمی زهکلوت
    سلام
نویسندگان

۴ مطلب در دی ۱۴۰۳ ثبت شده است

ای پـاکتر از زلال آب ، قاسم عزیز

رخشان تر  از گوهر ناب ، قاسم عزیز

ای واژه نامتان ، احلی من العسل

ای از سلاله ی آفتاب ، قاسم عزیز

از داغ تو مانده بر پلک زخمی ام 

حسرت یک لحظه خواب، قاسم عزیز

از پرواز تو ، پرنده اوج گرفته است

در زیر بالتان ، بال عقاب ، قاسم عزیز

خاک تو اینک بوی عشق می دهد 

بوی عطر و  یاس و گلاب، قاسم عزیز

فرشته ها تولدت را جشن گرفته اند

در جوار حضرت ارباب ، قاسم عزیز

من کجا و گفتن شعری در مقامتان

والله که نمی شوم حساب ، قاسم عزیز

  آخر تو  مایه ی فخر  یک وطنی کم نیست

ای پاکتر از زلال آب ، قاسم عزیز

سروده : علی مومنی دی ماه ۱۴۰۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۳ ، ۲۰:۵۶
علی مومنی

نقاب...

کاش می شد که این نقاب را کنار می زدیم
یا  به حریم  دل خویشتن حصار می زدیم
یا رومی روم می شدیم یا زنگی زنگ
یا مسلمان بودیم و یا  زنار می زدیم
یا گرگ بوده تا قاتل بره ها شویم
یا چوپان گرگ زده ای که جار می زدیم
قصاب رفیق ماست و گوسفند بینوا
غافل ز تیغ ، که پس از تیمار می زدیم
با سگ رفیق  و با گرگ مدارا  می کنیم
میش خورده و تهمت به گرگ هار می زدیم
گرگ ها ، شکم گوسفندان دریده اند
به روباه بیچاره ، افسار می زدیم
حاکم دزد ، بالانشین مجالس است
آفتابه دزد بینوا را بسیار می زدیم

حاکم نبوده ایم  همه را حکم می کنیم
قاضی نبوده ایم  ،  همه را دار می زدیم
به قصد کشتن یوسف حیله کرده ایم
  تهمت به گرگ درنده ی هار می زدیم
روزگار زنده ها را سیاه کرده ، لیک
بر خاک مزارشان ، نوحه خوان ، زار می زدیم
یکسو ،خون مظلوم را به شیشه کرده ایم
آن سو دم از حضرت تک سوار می زدیم
خشت را کج نهاده و دیوارمان کج است
طعنه هر روز به کجی دیوار می زدیم
باید که مسلمانی از نو بنا کنیم ، رفیق
سری به خانه ی یک معمار می زدیم

علی مومنی آبان 1403
💠💠💠

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۳ ، ۱۲:۱۶
علی مومنی

وقتی از من می پرسند خوبی؟ نمی گم نه حالم خوب نیست...
میگم خدا را هزار مرتبه شکر عالی ام...اما در واقع از درون منقلبم ، ملتهبم
 اینجوری دیگه مجال نمیدم سئوال بعدی را بپرسند...
 آخه عقیده دارم حس تنهایی مطلق ، بهتر از  حرف زدن با خیلی از آدمهاست
اما وقتی میگم نه زیاد خوب نیستم...حالم تعریفی نداره...
حس ترحم ها ، دلسوزی های الکی ، حرفهای نامربوط و نسنجیده  ، قضاوت ها ، دخالت های بیجا، نظرات مزخرف  پیرامون من و زندگی من شروع می شه...
نمیدونم چقدر  با حرف من موافقید؟
علی مومنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۳ ، ۲۲:۴۲
علی مومنی

و بدترین قسمت داستان زندگی من از آنجا شروع شد که از دست بعضی از آدمها ، به آدمها پناه بردم و بی پناه تر شدم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۳ ، ۲۲:۳۸
علی مومنی