شاعر و ترانه سرا

:اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای(دهستان ساحلی اسکندری)

:اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای(دهستان ساحلی اسکندری)

شاعر  و  ترانه سرا

از اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای ( دهستان ساحلی اسکندری )

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۲ اسفند ۰۱، ۲۱:۵۲ - رامین خادمی زهکلوت
    سلام
نویسندگان

۹۴ مطلب توسط «علی مومنی» ثبت شده است

جایی زگوشه دلم درد می کند

انگار همانجاست که تو پا گذاشته ای

علی مومنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۸:۵۴
علی مومنی

هجر گل را بین  که بلبل را پریشان می کند

داغ را ، در سینه ی یعقوب کنعان می کند

آنکه از سوز  فراقی همچو لاله ،  سوخته ست

تا سحر گاهان چو شمعی ،اشگباران می کند

وه چه دانی هجر گل ، با بلبل عاشق چه کرد؟!

هر دل شوریده ای را ، بس پریشان می کند

خانه دل را اگر طوفان بگیرد سخت نیست

داغ همچون لاله ای ، دل را پریشان می کند

سروده علی مومنی
اردیبهشت ۱۴۰۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۸:۴۹
علی مومنی

عاشقی
بلبلی از هجر گل ، نالید و‌ گفت
تا به کی یارب، بسوزم از فراق
آنطرف تر ، غنچه ی سرخ گلی
تا شنید این شکوه را ، با اشتیاق
همچو دلبر ، غنچه لب ، باز کرد
نعره زد مستانه ، بلبل ، از فراق
بلبل شوریده حال بی نوا
پر گشود و بال زد ، با درد و داغ
شادمان ، بر شاخه ی آن گل نشست
ای دریغا  ، از قضای اتفاق
سینه اش را ، خار جانسوزی درید
ناله ای سر داد ، اندر گوشه باغ
خون بلبل ، غنچه را رنگین نمود
وز دلش خون می جهید از انشقاق
گفت آن خار سیه دل ، این سخن
عاشقی را درد باید ، زین سیاق

سروده علی مومنی اردیبهشت ماه ۱۴۰۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۸:۳۱
علی مومنی

داغلار باشه دوله غار دور ، دوماندور
منیم اورگیم  ، دوله درد و قان دور
سیز اوخویون  تا من یانوم باجه لار
 آخی منیم ، اولن بالام ، جواندور
کوچ اله دی سن هایانا ، آی بالام 
 درد گلده ، درده دایانا ، آی بالام 
سن که پرنده لر تکین ،  پر آچدوی
بیزده قالدوخ یانا یانا ، آی بالام
تا دنیا وار من آغلارام یانارم 
فکر المه،  سن نن سورا ، قالارام 
ددیم دردیه جانوما،  آلارام
بیرگون، اللریه حنا باغلارام
 یالان اولده تمام بو آرزولار
بیرقارا معجر ، باشوما باغلارام

علی مومنی بیست و هفتم اسفندماه۱۴۰۱

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۴۴
علی مومنی

ساده بگویم عید است
دلتان غرق سرور
از غم و غصه به دور
لبتان پر خنده
چشمتان کاسه نور
همه ایام به کام
و پر از شادی و شور
علی مومنی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۳۵
علی مومنی

بیر دقه راحت ، دمدیم  ، گولمدیم

بو قوجا دنیا ، دادینه بیلمدیم

بیر بله غملر، دوزولده قلبیمه

چاتمادوم ، گز یاشلارومه، سیلمدیم

معنی شعر:

یکدقیقه راحت  نگفتم و نخندیدم

و مزه این دنیای پیر را نچشیدم

و اینقدر غمها در قلبم پشت سر هم قطار شدند

که فرصت نکردم اشگ چشمهایم را پاک کنم

 

***

 

یک هفته به عید ۱۴۰۲ مانده بود که به فاصله یکی دو روز دو جوان رشید از دنیا رفتند و این دو بیتی ترکی را سرودم...بیاد مرحوم جوان رشید امیرعلی مرادی و مرحوم محمد رضا شریفی

روحشان قرین رحمت الهی باد ۲۶ اسفند ۱۴۰۱

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۱ ، ۰۲:۴۳
علی مومنی

نمی دانم مگر، دنیای دون، مثل حبابی نیست
و یا از دورها چون بنگری ، همچون سرابی نیست
و یا این عمر لامذهب تماما ، مثل خوابی نیست
ویا بهتر بگویم بر لب بامی ، چو تیغ آفتابی نیست
چرا پس اینهمه رنگ و ریا ، تزویر پی درپی
و این آدمکشی ها و جنایت ها بگو تا کی؟
و یا اصلا خداوندا ، چرا تقدیر انسان را
چنین با معصیت ، با خون عجین کردی
و شاید کفر می گویم خودت با سرنوشت ما چنین کردی
و اسب سرکش ظلم و تباهی را
برای آدم درمانده زین کردی 

علی مومنی اسفندماه ۱۴۰۱

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۰۱ ، ۰۶:۴۲
علی مومنی

وقتی دل سرگشته خریدار ندارد

بگذار چو پروانه ، غریبانه بمیرم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۰۱ ، ۲۱:۲۵
علی مومنی

ما چون سپند در آتش نمی جهیم  

هیزم شدیم و به سوختن خو گرفته ایم

علی مومنی(امید)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۰۱ ، ۲۳:۲۷
علی مومنی

گاهگاهی آه من تا  کهکشانها می رود
هاله ها شاید غبار آه جانسوز من است

 

کاش غروب رنگ طلایی نداشت

فاجعه تلخ جدایی نداشت

 

 

 

توی تقدیر چی نوشته ،

توی تقدیر من و تو
چه کسی غم و کشیده؟

توی تصویر من و تو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۰۱ ، ۰۱:۵۸
علی مومنی

آسماندا ایلدیز ، گجه لر
غم لریم سر ریز ، گجه لر
اورک سنه جوشار ولی
اولرم سن سیز ، گجه لر
آسماندا آی ، باتان چاقه
گل یانوما یاتان چاقه
تب اولور، بو حرارتیم
اوت تکین ، قیرمیز گجه لر
آقیریر قلبیم گجه لر
کسیلیر صبریم  ، گجه لر
لحظه لریم هر دقه سه
بیر گجه گن دوز ، گجه لر
آسماندا مهتاب گجه لر
اصلا یوخوم خواب گجه لر
فرقی یوخه سن سیز منه
بهار و پائیز ، گج لر
علی مومنی 1389

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۰۱ ، ۰۱:۵۲
علی مومنی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۱ ، ۰۱:۲۳
علی مومنی

می روم بار دگر ، میکده تا می بخورم
بگذارید که من ، باده پیاپی بخورم 

دیگر از دست دل خسته به تنگ آمده ام
هی بده باده تو ساقی و منم هی بخورم

              علی مومنی دیماه ۱۴۰۱

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۰۱ ، ۲۲:۵۹
علی مومنی

دلتنگ تر از غروب پائیزم من
غمگین تر از مرغ شباویزم من
با من سخن از عشق نگوئید هرگز
از سوز و گداز عشق، لبریزم من
از : علی مومنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۱ ، ۲۳:۰۰
علی مومنی

خواهم که سر کوی تو آرام بمیرم
بگذار در آغوش تو ، گمنام بمیرم
عمریست که در حسرت دیدار نگاهت
تب کرده و خواهم که سرانجام بمیرم
من ملتهب از گرمی لبهای تو هستم
بگذار که لب بر لب این جام بمیرم
مهتاب فرو رفته پس ابر سیاهی
تا در دل شبهای سیه فام بمیرم
آرام بیا بر سر بالین من امشب
خواهم که سر کوی تو آرام بمیرم.

علی مومنی از اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای-
دهستان زیبای اسکندری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۹ دی ۰۱ ، ۲۲:۵۵
علی مومنی

او دردی که یوخ سوز چکر ، کیم بیلر
دردی که ، قلبینه دلر، کیم بیلر
اوزون گجه ، اوشاخلاره یوخ لاماز
آج و سو سوز دان ، تا سحر ، کیم بیلر
قونشولاره ، گجه ، سورفا سالاندا
گزونه قاپویا تیکر ، کیم بیلر
هچ کس قاپوسونه ، آچماز ازونه
قوزه تکین اوده ملر، کیم بیلر
قیش اورتاسه ، یاقون یاشلوخ گلنده
دوبنده سین نن ، سو گچر ، کیم بیلر
سویوخ وورار ، الیزینه قیزاردار
تندرینده ، اوته سونر ، کیم بیلر
یمز ایچمز، دیزینده قوت  اولماز
یول گدنده، دیزه چوکر ، کیم بیلر
اورگه دنیا الین نن ، دولاندا
یار گجه لر گزدن الر ، کیم بیلر
یاوان چورک بوغازونا تیکیلر
تیکسه ،  دوشونه دگر ،  کیم بیلر
آبروسه دردیندن ، دردینه دمز
درده اورگونه توکر ، کیم بیلر
بیر گزه ، قان اولار ، بیر گزه ده سو
گز یاشونه ، همش سیلر ، کیم بیلر
عمره گلر ،عمره گچر، بیرگجه
بیر گوشادا ، سسیز اولر ، کیم بیلر
بیره دورماز ، سزلرینه اشیده
بیره ده ، دردینه دشر ، کیم بیلر
آج قالار و آج یاتار و آج اولر
اورگین نن ،  قان سوزولر ، کیم بیلر
بس اله سن  ، اگر سنی  شعر لری
   اصلا اله میه اثر، کیم بیلر
آلله بیلر بولاره که من ددیم
اله میه اوزه نظر، کیم بیلر،،،
اله میه، اوزه نظر کیم بیلر،،،
 ع. مومنی دی ماه ۱۴۰۱


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۱ ، ۲۳:۰۸
علی مومنی

تو شیر زن حیدر کرار هستی
تو مادر عباس علمدار هستی
من بنازم به غیرت عباست
من فدای دست  اشجع الناست
کیست عباس، غیرت الله است
شیرمرد علی ، ولی الله است
کیست عباس ، دلاور دوران است
همچو حیدر، خصم از او ترسان است
آفرین بر او، افتخار کرببلاست
کیست عباس ، علمدار کرببلاست
تو ام البنینی و بنین داری
چهار شیر به روی زمین داری
  فقط تو لایق همسر علی  هستی
مثل زهرا یاور علی هستی
لیک بین در ، نمانده پهلویت
کی ؟ چو زهرا شکسته بازویت
گرچه ام البنین  و  مادر عباسی
همچو زهرا ،  به حسین حساسی
تو مادر عباسی و ادب داری
نام حسین را به زیر لب داری
مادر عباسی و مادر آبی تو
همسر حضرت ابوترابی تو
پاک ترین از ، بنی کلاب بودی تو
از ابتدا ، زلال مثل آب ، بودی تو
همچو زهرا، با حجاب بودی تو
راستی پنجه آفتاب بودی تو
آفتاب و اما  در نقاب بودی تو
گرچه این سان، شیر زن بودی تو
چون فاطمه نقل هر انجمن بودی تو
لیک به زینب گفتی ، کنیز توام
من نه جای مادر عزیز توام
لیک ،مادر زینب شدن کم نیست
فرشته است او و جنس آدم نیست
شیر زن دشت کربلا بودی تو
همره کاروان در بلا بودی تو
صحنه جنگ را  ، تماشا می کردی
مانده ام چقدر ، مدارا می کردی
دیدی آن روز ، جنایت کین را
خنجر برهنه شیاطین را
دیدی آن روز ، بغض های دیرین را
تیغ را ، دشنه را ، تبرزین را
هر چه لاله بود ، همه را چیدند
تیغ ها ، تن لاله ها را بوسیدند
دیدی آن روز هیاهوی لشگر را
شعبه ای می برید گلوی اصغر را
بر رگ حنجری تیغ می کشید
مادری ته گودال ، جیغ می کشید
سینه ای زیر چکمه ای لگد می شد
خنجر از گلوی تشنه ای رد می شد
آنطرف شیر مردی ، سرش له می شد
زیر نعل اسبان، پیکرش له می شد
گرد و خاک بود از معرکه پا می شد
دستان شیری از پیکر جدا می شد
بین دو نهر آب تشنه جان می داد
در جوار حق داشت امتحان می داد
مثل این صحنه ها  را زیاد ،  می دیدی
گفتی ای کاش همه را خواب ، می دیدی
چهار شیرت را فدای دین کردی
فدای یک تار موی حسین کردی
آخر از داغ کربلا جان دادی
درس عظیم به تمام زنان دادی
سروده : علی  مومنی  دیماه 1401

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۰۱ ، ۰۰:۴۲
علی مومنی

زندگی با آدما ،واسم چه بی معنا شده
کمرم از اینهمه نامردیاشون تا شده
زندگی با آدما واسم فقط یه قصه است
قصه کهنه ای که ،  پر از دروغ و غصه است
آخه اینجا آدما تو روت می خندن ،مگه نه
اما از پشت سرت،خنجر می بندن ،مگه نه
حیف از این واژه آدم ، که رو آدما گذاشتن
فقط یه اسم قشنگی، روی آدم ،جا گذاشتن
آخه اینجا  آدما ، از بودنت دق می کنن
تا که مردی قبرتو ، پر از شقایق می کنن
آخه اینجا آدما ، نقاب به صورت می زنن
نمک و  رو زخم تو ،  عین رفاقت می زنن
صبح که از خواب پا می شن ، عقربن و نیش می زنن
قلب ویرون تو رو ، بدجوری آتیش می زنن
وقتی که دارم می بینم ...

دیگه حرمتا شکسته، سجده ها رو اسکناسه
حرمتی واسش نمونده، آدمی که آس و پاسه
وقتی که دارم می بینم...

دستامون توی قنوته، دلا اما  تو لجنزار
همه با همیم و اما ،  همه از همدیگه، بیزار
  دیگه تو مسجد شهرم ، لب کاشیا شکسته
چندتا پیرمرد بی جون، توی مسجدا نشسته
وقتی که جوون مردم حتی نون شب نداره
نمیشه شکم گرسنه، سر روی سجده بذاره
آدما باید بفهمن ، که خدا تو مسجدا نیست
خیلی وقتا میشه حتی ، توی مکه هم خدا نیست
گاهی وقتا آب دریا، میشه توی کوزه باشه
گاهی می شه حتی عابد ، پیش حق ، رفوزه باشه
ع. مومنی آذرماه 1401s

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۱ ، ۲۳:۴۷
علی مومنی

گیر افتاده ام در فصل وسوسه انگیز پاییز
با تنی یخ زده  از قحطی عاطفه ها
با نبود دستان گره خورده به هم و قدمهای نرم و لطیف و خش خش آهنگین برگهای پاییزی...که نیست
گیر افتاده ام  در پایان این فصل سرد
و من  مانده ام با ترک های انار قلبم
و بودن هایی که دیگر نیست
گیر افتاده ام در این فصل گس تنهایی
در میان کمی مه و بوی تند و دلچسب آتش...
گیر افتاده ام...
بمانم یا بروم...
ع. مومنی آذر ماه 1401

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۰۱ ، ۰۷:۵۴
علی مومنی

این قدر با این دلم بازی نکن
با دل شوریده ، طنازی نکن
بس نبوده ، پیر و زارم کرده ای؟
گاه و بیگاه ، بیقرارم کرده ای؟
زخمه ها انداختی بر ساز من
در گلو بشکسته ای آواز من
لعنتی، رسم رفاقت این نبود
پاسخ عشق و صداقت، این نبود
گفتمت، جنس دلم ،از چوب نیست
صبر من چون حضرت ایوب نیست
هر که را دیدم که پاک و ساده بود
یا چو من دیوانه و دلداده بود
یا دلش را زیر پا، له کرده اند
یا که هر چه رشته، پنبه کرده اند
خسته ام از اینهمه دلدادگی
خورده ام خنجر ، به جرم سادگی
گر دوباره در بیاید آفتاب
می زنم بر چهره ام صدها نقاب

علی مومنی مرداد 1401

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۱ ، ۱۵:۰۱
علی مومنی