شاعر و ترانه سرا

:اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای(دهستان ساحلی اسکندری)

:اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای(دهستان ساحلی اسکندری)

شاعر  و  ترانه سرا

از اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای ( دهستان ساحلی اسکندری )

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۲ اسفند ۰۱، ۲۱:۵۲ - رامین خادمی زهکلوت
    سلام
نویسندگان

از اول کشت و کار مراقب مزرعه بود
در سرما و گرما ، میان آب ، باد ، طوفان
و چه قدر وظیفه اش را خوب انجام داده بود
با هیچ پرنده ای هم رفاقت نکرده بود
و با هیچ کلاغی هم طرح دوستی نریخته بود
وفادار بود به مزرعه دار پیر
اما قصه اش روزی به انتها رسید که مزرعه دار با خودش گفت:
فردا دیگر وقت درو شده...
به همین خاطر با گستاخی تمام پائینش آورد و با یک شعله آنرا به آتش کشید
اینک دیگر هیچ نشانی نمانده بود جز تلی از خاکستر
از آن مترسک مزرعه...
و این قصه ادامه دارد و قصه ی خیلی از آدمهاست 
ع.مومنی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۳ ، ۱۱:۰۹
علی مومنی

گاهی وقتها فکر می کنم خیلی از انسانها در زیر این آسمان لایتناهی خداوند غمهای شکننده عمیقی دارند
که همیشه با خودشان حمل می کنند در حالی که شاید اکثرا هم لبانشان توأمان با لبخند باشد
می خندند تا با خنده های تصنعی بر روی آلام درونیشان سرپوش بگذارند
چرا که بی سبب نمی گویند آنکه می گرید یک درد دارد و آنکه می خندد هزار درد
اینان چون ماهی داخل تنگ شیشه ای، آرام و بیصدا بنظر می رسند و اما یک روز صبح می بینی بی تحرک بر روی آب افتاده و مرده اند
و چه غریبانه است مرگ یک ماهی... در داخل تنگ بلورررررر....
علی مومنی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۶:۳۳
علی مومنی

وای که دلتنگ روز های کودکی ام هنوز
پابرهنه در کوچه های خاکی ام هنوز
انگار که هنوزم همان لوس مادرم
در پیش چشم  کم سوی او،  طفلکی ام هنوز
حساس برای بازی با بچه های محل
دلواپس باران و هوای ابری ام هنوز

در کوچه های خاکی و من که خورده زمین
گریان ز درد زانوی زخمی ام هنوز
یادش بخیر مادر که ناز مرا می کشید
در پای سفره همان کودک اخمی ام هنوز
حال که گفتم مادرم اشگ من روانه شد
انگار به زیر چادر سرش مخفی ام هنوز
امروز من از ازدحام شهر خسته ام دگر
سرخوش ز بوی دیوار کاهگلی ام هنوز

دلتنگ مدرسه،  مشق و مداد و دفترم
دلتنگ قصه حسنک کجایی ام هنوز

گرچه خورده ام گاهی کتک ز معلمان
باور کنید ز دست  بعضی، ناراضی ام هنوز
فصل اردیبهشت و خرداد که می رسد
به یاد امتحانات نهایی ام هنوز
امروز برای مدرسه دلم گرفته است
یاد کتاب و دفاتر کاهی ام هنوز
یاد جعبه های ناز مداد رنگی ام
دلتنگ نقاشی و مداد شمعی ام هنوز
کاشکی که ما، فقط لحظه ای بچه می شدیم
در آرزوی این واژه ی کاشکی ام هنوز
از گوشه چشم من، اشگی چکید و گفت
وای که دلتنگ روزهای کودکی ام هنوز
سروده علی مومنی اردیبهشت ۱۴۰۴

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۳۹
علی مومنی


💠💠قدیم حامامه💠💠

بو عکس سیزه حتما خیله آشنادور
گزلرییز،  حالتین نن،  پیدا دور
بو عکسی نن گتدی، ال له ییل دالا
اوشاخ اولدوی الان اله بیر یولا
تا گز گرر اورک بیردن توکولر
یاش گلر و کیپریک لردن،  سوزولر
گز یاش اولار قارایازون یاغوشه
دنه دنه گز آلتونا دوزولر
یادیزا گلده،  قدیم او زمان نار
هم قوجا لار،  هم غره لر،  جوان نار
بو حامام نان خاطره لر وار لاره
گچیردیب لر  کنده روزگار لاره
یادیدادور گن چالماموش سویوخدا
یولا دوشردی اودن خوردا خوردا
بابای الیه الینه توتارده
سحر تزدن اوزی نن آپارارده
یادوی دادور تاس و بوقچا الینده
بورک باشوندا ،  غیش لار بیر شال بلینده
یادویدا،  لاستیک دوبنده گیردی
دوبنده لره قیچیا چکردی
گاهی موقع دال لارونه بوکردی
تیتیرردی و سویوخ دان اولردی
شوق قاخ اولارده دوبنده سویوخ دان
چوم اولاردوی قیچ دان و ال آیاخدان
یادیداور دوبنده دگیشمگه
اوغولاماق یا اشتباه گیمگه
بیره شیرره دوبنده گتیررده
گدنده بیر دوبنده نو گیرده
بابای دیرده نو دوبنده گیمه
دوبندیه حامامدا بادا ورمه
بیر وقت اگر دوبندیمیز ایترده
بابام بیلرده بیر قارون سوگرده
دیرده کیم دوبندیه دگیشیب؟
هر کیم آپاروپ ول له داها، گچیپ
هر کس که اوگن حاماما گدرده
رخت کن ده لباس لارونه بوکرده
باغلارده لباسلارونه بوقچویا
ازوقویله قویارده بیر گوشویا
یادیزدادور بو حامامدا قدیم لر
نجور گچده اوشاخلوخدا،  خوش گون نر
الان گچیب، بیر عمرون روزگاره
سن اولدوی او گن نرین بیقراره
اوشاقودوی، جوان اولدوی قوجالدوی
پسین گونه تکین، داقدا سارالدوی
یادیزدادور جوان نوقون گن نره
بو حامامون قارانقولوخ تون نره
یادیزداور حامامون،  حامامچوسه
کندین زحمت چکنه،  او یاخچوسه
گاهی وقت لر که رخت کن ده یاتارده
بیر گز آلته، آداملارا باخارده
لقمه حلال تر اولاردان یوخوده
گجه گندوز زحمت لره چوخوده
رحمت اولسون نار روح لاره شاد اولسون
او دنیادا اولره آباد اولسون
یادیزدادور حامام شلوغ اولارده
بوخار سقفه چن حاماما دولارده...
یادیزدادور،  بیر شامپو سیب ساده
بیر تاس و بوقچا، بیر تریپ ساده
هچ بیریمز ده یوخوده افاده
درست دور که او وقت هشنه یوخوده
عوضینه اورک خوشلوخ چوخوده
الان که هر کس اوز اوچون خان اولوب
اما اورکدن دمه ،  ویران اولوب
قوجالار که بو حامام نان چیخارده
بیر نخ سیگار حتما آلوشدورارده
سیگار توتونه حاماما دولارده
لباس گیرده لر تعریف دمکده
نه قدر خاطره لر قالوب بو لکده
خیله لره بو دنیادان گتده لر
دنیانون دا  زحمتینه چکده لر
اکده لر و بیچده لر و اولده لر
رحمت اولسون نار اولار که اولوب لر
مسافرلر تکین،  کند دن کچوپ لر
رحمت اولسون نار،  با صفا قوجالار
خاطره لره اورگه،  یارالار

گلین دئیم چهارشنبه گون نرین نن
یواش یواش نقل الییم دمین نن
چهارشنبه لر اکثرا توی اولارده
حامام قاپسه،  جمعیت دن دولارده
دیرده لر دوماد گلیپ حاماما
خیله لره چیخارده لار تز، داما
اولار که اولره حامام یانوندا
تز اوتوراردولار بورگه باشوندا
دوماد گدرده حامامون ایچینه
گن دولانارده چاتارده پسینه
دسته دسته ملت چوپه توتارده
سازنده هی بو سازونه چالارده
مجمره لر بیربیره دایانارده
دوماد ننه سه اوزل لیک توتارده
تا که دوماد بو حامامدان چیخارده
کل سسه کنده باشونا آلارده
کیم اولارده او وقت اوده قالارده؟
دوماد گدرده سیدین اوینه
خلق ده دایانارده چینه به چینه
یاده خیر اولسون کندین او توی لاره
جوان نارون اوجا اوجا بوی لاره
هم حامام لار هم او توی لار ییقیشده
سرو صدا لار بو کند لر دن دوشده
غیش اورتاسوندا خلق سویوخ بیلمزده
هچ کیم او وقت گز یاشونه سیلمزده
محبت لر بولاخ تکین جوشارده
آدام لار هی بیربیرینه تاپارده
نه الان که قارداش قارداشا باخمور
اوشاق بویوگه گورور، یردن قاخمور
عزت و احترام لار که داها الوب دور
بابا اولممیش،  مالونه بولوب دور
قدیم لر مهربان نوخ لار چوخوده
هچ کیم اورگینده کینه یوخوده
مهربان نوخ بیربیرینه گورمک دیر
تک قالماقون آخوروسه اولمک دیر
درست دور که آدام آخوره اولور
تک قالماخدان آدام تز تر سوقولور
الان چوخ اولوب دنیادا اولوم لر
دنیا فقط اولوب بولوم بولوم لر
خوش لوخ اولوب سواره بیز پیاده
حتی داها قارداشدا دوشمور یاده
خلقین فقط فکر و ذکره پول دا دور
هی قاچیر و گجه گندوز یول دا دور
گتمک گلمک لر که داها کسیلیپ
تورپاخ اولوب،  قیچ آلتوندا ازیلیپ
او کس بو زندگی قدرینه بیلر
که بیر آغلاموش گز یاشونه سیلر
وگرنه مال گدر،  شیرین جان گدر
کافر گدر، گبر و مسلمان گدر
آداملاردان فقط قالار خاطره
خوبلوخ اولار قبر ایچینده پنجره
پنجره دن قبر ایچینه نور دوشر
ظالم آدام والله گور به گور دوشر

هاردان هارا بو شعریمیز اوزانده
هی ددیگ و هی دیلیمیز دولانده
کاسه صبریمیز، داها جالانده
سحر اولده قوش یووادا اووانده
امیدوارام گنه او ییل لار دونه
نامهربانوخ اوته داها سونه
کوچه کوچه کندیمیزده توی اولا
غم و غوصا داق دالوندا گم اولا
جوان نارون قسمت لره آق اولا
باغچالاروز دونه بوتون باغ اولا
اشیدن نرین جان ناره ساغ اولا
سروده علی مومنی اردیبهشت سال ۱۴۰۴


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۲:۳۷
علی مومنی

برف می‌بارد و کوچه‌ها، رنگ خاطره می‌گیرند. هر دانه، نوای دلتنگی سر می‌دهد، اما نه از جنسِ غم… بلکه از جنسِ یادآوری روزهای شیرین. روزهایی که قلب‌هامان، گرمای آفتابِ امید را در دلِ زمستان حس می‌کرد. برف، تمام روستا را سپیدپوش کرده، درست مثل بوم نقاشیِ کودکی‌هامان. و من، با هر دانه برف، دوباره متولد می‌شوم؛ با کوله‌باری از خاطراتِ دوست‌داشتنی و قلبی که هنوز به آمدن بهار، امیدوار است.”
ع. مومنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۰۳ ، ۲۳:۱۳
علی مومنی

ای پـاکتر از زلال آب ، قاسم عزیز

رخشان تر  از گوهر ناب ، قاسم عزیز

ای واژه نامتان ، احلی من العسل

ای از سلاله ی آفتاب ، قاسم عزیز

از داغ تو مانده بر پلک زخمی ام 

حسرت یک لحظه خواب، قاسم عزیز

از پرواز تو ، پرنده اوج گرفته است

در زیر بالتان ، بال عقاب ، قاسم عزیز

خاک تو اینک بوی عشق می دهد 

بوی عطر و  یاس و گلاب، قاسم عزیز

فرشته ها تولدت را جشن گرفته اند

در جوار حضرت ارباب ، قاسم عزیز

من کجا و گفتن شعری در مقامتان

والله که نمی شوم حساب ، قاسم عزیز

  آخر تو  مایه ی فخر  یک وطنی کم نیست

ای پاکتر از زلال آب ، قاسم عزیز

سروده : علی مومنی دی ماه ۱۴۰۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۳ ، ۲۰:۵۶
علی مومنی

نقاب...

کاش می شد که این نقاب را کنار می زدیم
یا  به حریم  دل خویشتن حصار می زدیم
یا رومی روم می شدیم یا زنگی زنگ
یا مسلمان بودیم و یا  زنار می زدیم
یا گرگ بوده تا قاتل بره ها شویم
یا چوپان گرگ زده ای که جار می زدیم
قصاب رفیق ماست و گوسفند بینوا
غافل ز تیغ ، که پس از تیمار می زدیم
با سگ رفیق  و با گرگ مدارا  می کنیم
میش خورده و تهمت به گرگ هار می زدیم
گرگ ها ، شکم گوسفندان دریده اند
به روباه بیچاره ، افسار می زدیم
حاکم دزد ، بالانشین مجالس است
آفتابه دزد بینوا را بسیار می زدیم

حاکم نبوده ایم  همه را حکم می کنیم
قاضی نبوده ایم  ،  همه را دار می زدیم
به قصد کشتن یوسف حیله کرده ایم
  تهمت به گرگ درنده ی هار می زدیم
روزگار زنده ها را سیاه کرده ، لیک
بر خاک مزارشان ، نوحه خوان ، زار می زدیم
یکسو ،خون مظلوم را به شیشه کرده ایم
آن سو دم از حضرت تک سوار می زدیم
خشت را کج نهاده و دیوارمان کج است
طعنه هر روز به کجی دیوار می زدیم
باید که مسلمانی از نو بنا کنیم ، رفیق
سری به خانه ی یک معمار می زدیم

علی مومنی آبان 1403
💠💠💠

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۳ ، ۱۲:۱۶
علی مومنی

وقتی از من می پرسند خوبی؟ نمی گم نه حالم خوب نیست...
میگم خدا را هزار مرتبه شکر عالی ام...اما در واقع از درون منقلبم ، ملتهبم
 اینجوری دیگه مجال نمیدم سئوال بعدی را بپرسند...
 آخه عقیده دارم حس تنهایی مطلق ، بهتر از  حرف زدن با خیلی از آدمهاست
اما وقتی میگم نه زیاد خوب نیستم...حالم تعریفی نداره...
حس ترحم ها ، دلسوزی های الکی ، حرفهای نامربوط و نسنجیده  ، قضاوت ها ، دخالت های بیجا، نظرات مزخرف  پیرامون من و زندگی من شروع می شه...
نمیدونم چقدر  با حرف من موافقید؟
علی مومنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۳ ، ۲۲:۴۲
علی مومنی

و بدترین قسمت داستان زندگی من از آنجا شروع شد که از دست بعضی از آدمها ، به آدمها پناه بردم و بی پناه تر شدم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۳ ، ۲۲:۳۸
علی مومنی

بگذار شبی چون دلت ، آرام بمانم
چون درد شرابی به ته جام بمانم

بگذار به یک جرعه  می مانده به ساغر
فارغ ز غم گردش ایام بمانم

یک شعله بهانست که  پروانه بسوزد
بگذار از این شعله ، سرانجام  بمانم

یک عمر به حرمان تو در سوز و گدازم
مگذار که از وصل تو ناکام بمانم

امشب که خیال تو بسی در سرم افتاد
بگذار که در بسترم آرام بمانم

یک لحظه نشستم سر بام تو ولیکن
بگذار دمی بر لب این بام بمانم

آیا شود این بار که در شوق خیالت
ای ماه فریبای گل اندام بمانم ؟

انگشت نمای همه عالم شده مجنون
می خواهم از این عشق تو گمنام بمانم

ای بیخبر از ناله شبهای فراقم
بگذار دمی فارغ از آلام بمانم

این شام سیه ، بر سر من پرده کشیده
تا بیخبر از  زلف سیه فام بمانم

گویند به بد نامی تو هیچ نیرزد
گفتم بگذارید که بدنام بمانم

فرجام دل سوخته از عشق تباهی است
بگذار در این فلسفه، خیام بمانم

سروده :علی مومنی
آبان ماه ۱۴۰۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۰۳ ، ۱۲:۰۶
علی مومنی

طبیب ، وقتی برای من زار تلف نکن 

 درد های من با تو مداوا نمی شود

 درد در عمق دلم رسوب کرده است 

این درد به هیچ مرهمی دوا نمی شود

 علی مومنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۰۳ ، ۱۰:۰۲
علی مومنی

از اول کشت و کار مراقب مزرعه بود
در سرما و گرما ، میان آب ، باد ، طوفان
و چه قدر وظیفه اش را خوب انجام داده بود
با هیچ پرنده ای هم رفاقت نکرده بود
و با هیچ کلاغی هم طرح دوستی نریخته بود
وفادار بود به مزرعه دار پیر
اما قصه اش روزی به انتها رسید که مزرعه دار با خودش گفت:
فردا دیگر وقت درو شده...
به همین خاطر با گستاخی تمام پائینش آورد و با یک شعله آنرا به آتش کشید
اینک دیگر هیچ نشانی نمانده بود جز تلی از خاکستر
از آن مترسک مزرعه...
و این قصه ادامه دارد و قصه ی خیلی از آدمهاست
ع.مومنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۳ ، ۰۶:۲۰
علی مومنی

من فدای بارگاه حضرت معصومه ام
آرزومند نگاه حضرت معصومه ام
دست من می گیرد امشب ، مثل آهویی غریب
تا گدای روسیاه حضرت معصومه ام
علی مومنی
 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۰۳ ، ۰۱:۳۵
علی مومنی

با سلام و ادب...

استفاده از اشعار و سروده های حقیر در هر زمینه ، و بدون ذکر منبع دارای اشکال شرعی می باشد .

لطفا از خواندن این مطلب هیچ رنجشی به دلتان راه ندهید...

سپاسگذارم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۳ ، ۲۰:۳۸
علی مومنی

شبا که همه میخوابن ، من با یه اسب خیالی ، می زنم به دل جاده
از قفس رها می شم من ، خیلی راحت ، خیلی ساده
تن و می سپارم به جاده ، دستاما به یال اسبم
سرما آروم میذارم ، روی هر دو بال اسبم
میرم اون شهر و دیاری کادماش نقاب ندارن
تو دلای صاف و ساده ، اصلا اضطراب ندارن   
هر کی خواست با من بمونه توی این شهر خیالی
خودشا یه لحظه باید ، بزنه به بی خیالی

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۰۳ ، ۰۴:۳۲
علی مومنی

زینبم ، خواهر گریان ، به دادم برسید
خواهر شاه شهیدان ، به دادم برسید
شمر دون از ته گودال برون آمده است
دست او ماه درخشان ، به دادم برسید
چقدر نیزه و شمشیر فرو می بارد
بر سر پیکر بی جان ، به دادم برسید
نکند سینه ی مجروح لگد مال شده
زیر این سم ستوران ، به دادم برسید
وای بر اهل حرم ، وقت اسارت شده است
وای از شیهه اسبان ، به دادم برسید
این طرف شعله ی آتش ، حرمم سوزانده
آن طرف خار مغیلان ، به دادم برسید
معجرم از سرم افتاد ، خدایا سببی
طفلکم گشته هراسان ، به دادم برسید
پشت آن خیمه ، عدو در پی سر می گردد
سر شش ماهه عطشان ، به دادم برسید
نگذارید سری له شده بر نیزه شود
جلو چشم یتیمان ، به دادم برسید
این طرف حرمله است ، آن طرف زجر لعین
مانده ام این وسط حیران ، به دادم برسید
پای من از غل و زنجیر به تنگ آمده است
وای از این گردش دوران ، به دادم برسید
چه قدر پشت سر نیزه معطل ماندم
که ببوسم سر سلطان ، به دادم برسید
شده ام قافله سالار ، غمم بسیار است
آمدم راه فراوان ، به دادم برسید
پای من آبله کرده ست خدا می داند
وای از این خار مغیلان ، به دادم برسید
طفلکی از سر یک ناقه زمین افتاده
با تن زخمی ، هراسان ، به دادم برسید
شمر و خولی و سنان ، حرمله و زجر همه
در پی اش رفته شتابان  ، به دادم برسید
پشت یک بوته ز فریاد سنان می لرزد
وای از دست شتربان ، به دادم برسید
من از این شام و از این کوفه شکایت دارم
خسته از این همه عصیان ، به دادم برسید
بسکه خاکستر از آن بام سرم ریخته اند
سوخته معجرم این سان   ، به دادم برسید
دختری را به خرابات مکانش ندهید
نگذارید به حرمان ، به دادم برسید
طبقی را جلوی طفل پریشان نبرید
عوض دادن یک نان ، به دادم برسید
نگذارید سری را ، به بر طفلی خرد
نگذارید ،  سر ، این گونه به دامان ، به دادم برسید
بخدا طفل من از داغ پدر می میرد
می شود شام غریبان، به دادم برسید
چند روزی است طعامم ، شده خونابه چشم
کی شود عمر به پایان ، به دادم برسید
چه شده ؟ ولوله افتاده در این ویرانه
سر باباست به دامان ، به دادم برسید
بوریا نیست که تا پیکر دختر پیچم
مثل آن شاه شهیدان ، به دادم برسید
یک نفر نیست در این شهر به دادم برسد
لااقل دشت و بیابان ، به دادم برسید
زینبم ، خواهر گریان ، به دادم برسید
خواهر شاه شهیدان ، به دادم برسید
سروده : علی مومنی 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۰۳ ، ۰۴:۲۹
علی مومنی

گریه نکن مسافری...
**
گریه نکن مسافری ، رفتنت اقبال منه
رفتن تو یه دردیه ، همیشه دنبال منه
گریه نکن مسافری ، حال من از تو بدتره
مقدمه ی رفتنت ، گرفتن حال منه
گریه ی هر مسافری  ، واسه غربت جاده هاس
غربت رفتنت ولی ، غصه هر سال منه
سهم من و سهم تو رو ، وداع مشخص می کنه
سهم تو خاک جاده هاس ، نبودنت مال منه
کاشکی منم یه همسفر بودم و راهی می شدم
موندن و راهی نشدن ، همیشه اشکال منه
شب که می شه ، با فکر تو کابوسا رو خواب می بینم
صبح که می شه روی لبم ، نشسته ، تبخال منه
گریه نکن مسافری ، گریه ی من که بیشتره
نشون اشگ چشم من ، خیسی دستمال منه
کولی فالگیرو دیدم ، که فالمو گرفته بود
حرفی  نمی زد بدونم ، چه سری تو فال منه
تو آینه دیدم خودمو ، چقدر شکسته تر شدم
شکسته تر از کسی که ، همسن و همسال منه
هر کی به من دروغ بگه ، آینه دروغی نمی گه
اون خط و خال پیشونیم ، نشونیه حال منه
کلاغ قصه های من ، اومدنت رو جار می زد
همون کلاغ پیر که رو ، بید کهنسال منه
پنجره شکسته مون ، چه خاطراتی رو میگه
خاطره ی کهنه ای که، عمریه  اقوال منه
بوی تو رو دیوارای کاهـگلی نجوا می کنن
بوی ملیحی که مثل ، بوی سیب کال منه
قحطی واژه بلکه این ، ترانما تموم کنه
ترانه ای که ساخته ی دل لگد مال منه...💠💠💠
سروده : علی مومنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۳ ، ۱۵:۳۷
علی مومنی

فاصله هاست بین عاشق و معشوق
یکی ناز می کند ،  یکی نیاز
دل هر یک به تلاطمی دگر
یکی به فرود و یکی به فراز
فاصله هاست بین طالب و مطلوب
یکی به ساز  و یکی به گداز
علی مومنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۳ ، ۲۳:۴۹
علی مومنی

سوز دل را بین که اشگ چشم دریا می کند
از میان صخره های پلک ، راهی راست پیدا می کند
می چکد بر روی دشت لاله گون صورتم
راستی که اشگ بی پروا ، چه غوغا می کند
سوز دل را گر بخواهی نیک تر معنا کنم
آتشی ست که شعله با خرمن مهیا می کند
در کنار شمع سوزان ، صبحگاهان خیره شو
کاتش سوزنده با عاشق چه نجوا می کند ؟
من خموشم اشگ هایم بی گمان خشکیده اند
بر سر بالینم این شمع است سودا می کند
علی مومنی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۰۳ ، ۱۸:۲۳
علی مومنی


عاشقانه
..... .............. .......
تلین نن عطر ایسه گلیر
گوللر اونون تلین ده دیر
قد و بالاسه ترکه دیر
سرو اونون بلین ده دیر
آده گمانم دیر عسل
شیرین سزه دیلین ده دیر
منه هراسان الییپ
اوزوک نیه الین ده دیر
ع.مومنی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۰۳ ، ۱۴:۱۶
علی مومنی

دلم گرفت شبیه ابر ، با یکی شرح درد گفتم
حال از همان یکی گرفته دلم  ، این شرح کجا برم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۰۳ ، ۱۳:۵۲
علی مومنی