مانده بودم اشگ را در دیده چون پنهان کنم
از میان تکه ابری ناگهان باران گرفت
مانده بودم اشگ را در دیده چون پنهان کنم
از میان تکه ابری ناگهان باران گرفت
خداحافظ ای جوانی من....
خداحافظ ای جوانی من ، زندگانی من ، ای همه امیدم
خداحافظ ای که من همه جا ، در پی گذرت ، جز تو را ندیدم
خداحافظ ای جوانی من ، ای که چون مرغی ، از قفس تو زدی پر
خداحافظ ای که مانده در ، این قفس ازتو ، بال و پری دیگر
تو را من با ، اینهمه آهم ، درد جانکاهم ، می زنم ناله ، تا سحری دیگر
خداحافظ ای جوانی من ، نغمه خوانی من ، رو به پایان است
گذشتی تو ، چون سواری که، از گلستان ، سوی بیابان است
سرابی بودی نمی دانم ، حبابی بودی نمی دانم ، چو خوابی بودی نمی دانم
دیگر ندارم ،حتی نشان از ، عهد شبابم
گفتم بیاید ، یکبار دیگر ، شاید بخوابم
خداحافظ ای جوانی من ، شادمانی من ، روح و ریحانم
بیاد تو ، حلقه ی اشگی ، می شود پیدا ،
زیر مژگانم
خداحافظ ای جوانی من...زندگانی من..
سروده ع. مومنی