بیچاره دلم به تار مویی بند است
هر لحظه به جامی و سبویی بند است
گه کافر و گه عابد و این دیوانه
معلوم نشد که با خودش چند چند است
ما که افتادیم در چاه غمت اما دریغ
کاروانی نگذرد زین پس از این اطرافها
بیچاره دلم به تار مویی بند است
هر لحظه به جامی و سبویی بند است
گه کافر و گه عابد و این دیوانه
معلوم نشد که با خودش چند چند است
ما که افتادیم در چاه غمت اما دریغ
کاروانی نگذرد زین پس از این اطرافها