شاعر و ترانه سرا

:اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای(دهستان ساحلی اسکندری)

:اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای(دهستان ساحلی اسکندری)

شاعر  و  ترانه سرا

از اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای ( دهستان ساحلی اسکندری )

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۱/۱۷
    ...
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۲ اسفند ۰۱، ۲۱:۵۲ - رامین خادمی زهکلوت
    سلام
نویسندگان

به مناسبت رحلت حضرت ام البنین سرودم

جمعه, ۱۶ دی ۱۴۰۱، ۱۲:۴۲ ق.ظ

تو شیر زن حیدر کرار هستی
تو مادر عباس علمدار هستی
من بنازم به غیرت عباست
من فدای دست  اشجع الناست
کیست عباس، غیرت الله است
شیرمرد علی ، ولی الله است
کیست عباس ، دلاور دوران است
همچو حیدر، خصم از او ترسان است
آفرین بر او، افتخار کرببلاست
کیست عباس ، علمدار کرببلاست
تو ام البنینی و بنین داری
چهار شیر به روی زمین داری
  فقط تو لایق همسر علی  هستی
مثل زهرا یاور علی هستی
لیک بین در ، نمانده پهلویت
کی ؟ چو زهرا شکسته بازویت
گرچه ام البنین  و  مادر عباسی
همچو زهرا ،  به حسین حساسی
تو مادر عباسی و ادب داری
نام حسین را به زیر لب داری
مادر عباسی و مادر آبی تو
همسر حضرت ابوترابی تو
پاک ترین از ، بنی کلاب بودی تو
از ابتدا ، زلال مثل آب ، بودی تو
همچو زهرا، با حجاب بودی تو
راستی پنجه آفتاب بودی تو
آفتاب و اما  در نقاب بودی تو
گرچه این سان، شیر زن بودی تو
چون فاطمه نقل هر انجمن بودی تو
لیک به زینب گفتی ، کنیز توام
من نه جای مادر عزیز توام
لیک ،مادر زینب شدن کم نیست
فرشته است او و جنس آدم نیست
شیر زن دشت کربلا بودی تو
همره کاروان در بلا بودی تو
صحنه جنگ را  ، تماشا می کردی
مانده ام چقدر ، مدارا می کردی
دیدی آن روز ، جنایت کین را
خنجر برهنه شیاطین را
دیدی آن روز ، بغض های دیرین را
تیغ را ، دشنه را ، تبرزین را
هر چه لاله بود ، همه را چیدند
تیغ ها ، تن لاله ها را بوسیدند
دیدی آن روز هیاهوی لشگر را
شعبه ای می برید گلوی اصغر را
بر رگ حنجری تیغ می کشید
مادری ته گودال ، جیغ می کشید
سینه ای زیر چکمه ای لگد می شد
خنجر از گلوی تشنه ای رد می شد
آنطرف شیر مردی ، سرش له می شد
زیر نعل اسبان، پیکرش له می شد
گرد و خاک بود از معرکه پا می شد
دستان شیری از پیکر جدا می شد
بین دو نهر آب تشنه جان می داد
در جوار حق داشت امتحان می داد
مثل این صحنه ها  را زیاد ،  می دیدی
گفتی ای کاش همه را خواب ، می دیدی
چهار شیرت را فدای دین کردی
فدای یک تار موی حسین کردی
آخر از داغ کربلا جان دادی
درس عظیم به تمام زنان دادی
سروده : علی  مومنی  دیماه 1401

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۱۰/۱۶
علی مومنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی