شاعر و ترانه سرا

:اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای(دهستان ساحلی اسکندری)

:اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای(دهستان ساحلی اسکندری)

شاعر  و  ترانه سرا

از اصفهان شهر گنبدهای فیروزه ای ( دهستان ساحلی اسکندری )

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۱/۱۷
    ...
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۲۲ اسفند ۰۱، ۲۱:۵۲ - رامین خادمی زهکلوت
    سلام
نویسندگان

نمی فهمد کسی ، ما نیز انگار
از این بوم و بریم، احساس داریم
شکم هامان گرسنه روی خاک و
به زیرش معدن از الماس داریم
علی مومنی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۰۲ ، ۰۱:۱۷
علی مومنی

بیچاره دلم به تار مویی بند است
هر لحظه به جامی و سبویی  بند است
گه کافر و گه عابد و این دیوانه
معلوم نشد که با خودش چند چند  است

 

 

ما که افتادیم در چاه غمت اما دریغ
کاروانی نگذرد زین پس از این اطرافها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۲ ، ۱۴:۰۹
علی مومنی

گفتم دل تو ، گفت که سنگ سنگ است
گفتم سر تو ، گفت هزاران جنگ است
گفتم که لبت ، گفت شرابش پندار
گفتم قدحی ، گفت که خوابش پندار
علی مومنی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۲ ، ۱۱:۰۱
علی مومنی

ای دلت شکسته ترین دل ، کجایی بیا
مردم از این همه فراق و جدایی بیا
به بهای عمر می خرم غم نگاهت  را
تو فقط  ضامن آبروی مایی بیا
دلم به اندازه غروب شهر گرفته ست
ای دل غمین تر از غروب  جدایی بیا
ما نیز هزار نامه نوشته ایم برای تو ، 
چو مسلم در بلاد کوفه تنهایی بیا
هر چه کردم که دلم صاف شود نشد آقا
بیخیال من ،  تو که تاج سر مایی بیا
اگرچه ورد زبانم ندای یا مهدی است
معترفم شدم ، آدم ریایی ، بیا
من که با سنگ گنه شکسته ام دل تو
باز محرم ببخش مرا ، به عطایی ، بیا
علی مومنی اسکندری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۰۲ ، ۱۵:۰۲
علی مومنی

کمی تا قسمتی ابری
لطفا به قبای کسی بر نخورد...


مانده ام من در عجب دلهایمان چون صاف نیست
گویمت شعری اگر بد ذات این اطراف نیست
صحبت از گیسوی مشگین ، چشم شهلا ، قد سرو
گشته بی معنا و جز توصیف بند ناف نیست
صبحگاهان عاشقند و ظهر در پیوند و شب
هر چه از معشوقه می گویند جز یک لاف نیست
با لبش ذکر خدا و در دلش ذکری دگر
من چه دانم دل که چون ، یک شیشه شفاف نیست
حاجیان هر ساله مشغول طواف کعبه اند
پول بیصاحب به جیب اجنبی، انصاف نیست
هر که سر در لاک خود ،با خویش نجوا می کند
در صدای کودکانه ، عمو زنجیر باف نیست
واعظان در پای منبر ، وعظ می گویند و لیک
هیچ کس در پای منبر ، یا در آن اطراف نیست
بر سر منبر، سخنها می رود از روسری
سر جهنم ، پوششی حتی به روی ن...ا...ف نیست
تکه تکه ، پاره پاره ، گشته اند شلوارها
گوئیا قحطی شده ،اینجا دگر الیاف نیست
عاقدان در صبح عقد و شام در ورد طلاق
این سکانس حتی به فیلم سرژ و مخملباف نیست
دکترا دارد طرف ، یک روز هم در مدرسه
رنگ نیمکت را ندیده ، این که دیگر لاف نیست
منتهی مطلب شده آقا رئیس شعبه ای
وه  چه گویم ،  در حد شاگرد جاجیم باف نیست
گوشه ای دیگر جوانی گشته از هر دیده کور
پشت کنکور ادب ،خوابیده چون، حراف نیست
آن یکی آورده با خود از دل تاریخ صد
یا هزاران سهمیه ، گوید که این اجحاف نیست
دختران حوری از درد نداری مانده اند
چون جهاز از ترکیه ، مانند قالیباف نیست
سفره ی مردم تهی از نان و مانده خون دل
کلب آقا زادگان را جز کباب ، انصاف نیست
راستی که جنگل مولاست این دنیای دون
چون مسلمانی، بجز در پشت کوه قاف نیست
ما که علافیم و هر دم می سرائیم یک غزل
خوش به حال آنکه در این مملکت علاف نیست
ع .مومنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۰۲ ، ۱۵:۰۰
علی مومنی

چه سخت و عجیب است روزهای جدایی.
جدا که می شوی 
از عشق!
از دوست!
از خاطرات شیرین...
به هر شکل ممکن؛
 دلت جوری می گیرد و سوزش عمیقی چون خلیدن یک خار قلبت را می سوزاند...
و چه درد مزمنی است این جدایی
 وتا مدتها نگاهت خیره می ماند به جاهایی که دیگر نیست...
خانه ها ، مغازه ها، اطراف و اکناف...
و هر جا که بنگری ...که دیگر نیست
لحظات فراموش نشدنی می گذرند ...
دم به دم ...
لحظه به لحظه...
بدون آنکه بفهمم ...
بدون آنکه بفهمی...
و بدان گاهی باران نابهنگام می بارد ...
در آخرین دقائق...
 و گاهی چمدانها بسته می شوند 
بی خداحافظی
  با به خدا سپردنهای خشک و خالی...
علی مومنی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۰۲ ، ۱۰:۰۵
علی مومنی

بتاب ای آفتاب ، بر گور بی سنگ
بتاب ای آفتاب ، بر یک دل تنگ
بتاب ای آفتاب ، بر تیره بختان
به سفره های خشک و خالی از نان
بدست پر ز پینه ، تیره روزی
بدست زخمی یک پینه دوزی
بتاب ای آفتاب گرم و‌ سوزان
بسوزان و بسوزان و بسوزان
بتاب ای آفتاب ، بر عالم پست
به لوطی های مرد و پاک و یکدست
به رخسار نگون بخت و پریشان
به پاهای برهنه ، در زمستان
به رخسار یتیمان تهیدست
به دنیا و هر آنچه بوده و هست
به دنیائی که در آن آدمیت
بها هرگز ندارد جز به ثروت
سروده: علی مومنی خردادماه ۱۴۰۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۰۲ ، ۰۱:۵۴
علی مومنی

آیرولوق

نازله دلبر ، سن نن آیره دوشنده
گزوم یولدا ، قالا قالا آغلادوم
گزوم یاشله ، اللر قالده قوجاخدا
سنه یاده ، سالا سالا آغلادوم
فلک وورده، آیرولوق داغه منه
سنه چالدوم ، لا لا لالا آغلادوم
گزوم یاشه ، یاقوش تکین ، توکولده
گزومه قان ، د‌ولا دولا ، آغلادوم
من یازدوم بو شعره ، اما پریشان
مگر وار آیرولوق دردینه درمان
ایسددیم که قنوم قونشه، بیلمیه
چاره نه دیر ، گله گله، آغلادوم

{شعر  بعضی جاها دارای مصرع اضافه و قافیه و ردیف ندارند...}
از علی مومنی سال ۱۴۰۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۰۲ ، ۰۰:۵۱
علی مومنی

پروانه شدم تا که به پای تو بسوزم
تو شمع فروزنده به شبهای که هستی
من واله و شیدای توام ، لیک ندانم
تو ، شمع شب تار به یلدای که هستی
 

 

ناز چشمان تو، آنقدر خرابم کردند

که مرا عالمیان ، مست حسابم کردند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۰۲ ، ۰۱:۴۴
علی مومنی

عمری گذشت و...

عمری گذشت و من و تو پیر تر شدیم
با یک نسیم خاک ، زیر و زبر شدیم
از آن جمال حسن که داشتیم چیزی نماند
قامت خمیده چون کمان ، از کمر شدیم
آئینه ی دل ، به سنگ جفا ، زود شکست
از بس به سینه،به حوادث، سپر شدیم
گفتیم شبی ، تا سحرگه ، عشقبازی کنیم
درخواب غنوده و رنگ سحر شدیم
تا که کوک شود سیم دل، شکست ساز ما
پیری رسید دریغا و کور و‌کر شدیم
ساقی پیاله داد تا رفع عطش کنیم
جامی زدیم و تازه تشنه تر شدیم
هنر نبود فقط ترک عاشقی کنیم
عجب مدار اگر، اینگونه بی هنر شدیم

از: علی مومنی خرداد ماه ۱۴۰۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۰۲ ، ۲۱:۳۴
علی مومنی

هر چه خاشاک است و بی ارزش ، به اعلا می رود
پر کاهی گاهگاهی تا ثریا می رود
پشت بام خانه ها را ،  دیده بودی در قدیم
خار و خس روئیده و هر دم به بالا می رود
عاشق ابرو کمانی را نصیب از عشق نیست
دیو زشتی در کنار یار زیبا می رود
طوطی شیرین سخن محبوس افتد در قفس
کرکس زشت و پلیدی نزد عنقا می رود
قورباغه بو عطا میخواند اینجا فی المثل
هر زمان که آب رودی رو به بالا می رود
سروده: علی مومنی خرداد۱۴۰۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۰۲ ، ۱۱:۰۸
علی مومنی

پروانه شدم تا که به پای تو بسوزم
تو شمع فروزنده به شبهای که هستی
من واله و شیدای توام ، لیک ندانم
تو ، شمع شب تار به یلدای که هستی
علی مومنی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۱۲
علی مومنی

به سبک : الهی به داد دل بی کسم رس
جهت استفاده مداحان در مجالس ترحیم

آی آلله دنیاده ، وفالار یوخ اولوب
اولوب دور  اورک لر، الوم لر چوخ اولوب
قالوبام تنها سن بیلی آلله
سن اله منه ، گنه بیر نگاه

آی آمان آلله، مهربان آلله
آی آمان آلله، مهربان آلله

بو دنیانون ، وفاسه یوخ
اولوم لرین ،چاراسه یوخ
هر اورگین ، بیر درده وار
هانگه اورک ، یاراسه یوخ

اورگیم یاراسونا ، سن مرهم
منه ور تسکین، خدای عالم

آی آمان آلله، مهربان آلله
آی آمان آلله، مهربان آلله

آیرولوق سالوبدور، قلبیمه اوتونه
گدیب دیر گزومه، فراقون توتونه
بابا لار اولوب لر، ننه لر گدیب لر
یخیلیب دیر انگار، اولرین ستونه
سن بیلی آلله کسیلیب صبریم
سن گتور من نن ، بو غم و دردیم

آی آمان آلله، مهربان آلله
آی آمان آلله، مهربان آلله
سروده : علی مومنی خرداد ماه ۱۴۰۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۰۲ ، ۰۹:۳۵
علی مومنی

جایی زگوشه دلم درد می کند

انگار همانجاست که تو پا گذاشته ای

علی مومنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۸:۵۴
علی مومنی

هجر گل را بین  که بلبل را پریشان می کند

داغ را ، در سینه ی یعقوب کنعان می کند

آنکه از سوز  فراقی همچو لاله ،  سوخته ست

تا سحر گاهان چو شمعی ،اشگباران می کند

وه چه دانی هجر گل ، با بلبل عاشق چه کرد؟!

هر دل شوریده ای را ، بس پریشان می کند

خانه دل را اگر طوفان بگیرد سخت نیست

داغ همچون لاله ای ، دل را پریشان می کند

سروده علی مومنی
اردیبهشت ۱۴۰۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۸:۴۹
علی مومنی

عاشقی
بلبلی از هجر گل ، نالید و‌ گفت
تا به کی یارب، بسوزم از فراق
آنطرف تر ، غنچه ی سرخ گلی
تا شنید این شکوه را ، با اشتیاق
همچو دلبر ، غنچه لب ، باز کرد
نعره زد مستانه ، بلبل ، از فراق
بلبل شوریده حال بی نوا
پر گشود و بال زد ، با درد و داغ
شادمان ، بر شاخه ی آن گل نشست
ای دریغا  ، از قضای اتفاق
سینه اش را ، خار جانسوزی درید
ناله ای سر داد ، اندر گوشه باغ
خون بلبل ، غنچه را رنگین نمود
وز دلش خون می جهید از انشقاق
گفت آن خار سیه دل ، این سخن
عاشقی را درد باید ، زین سیاق

سروده علی مومنی اردیبهشت ماه ۱۴۰۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۸:۳۱
علی مومنی

داغلار باشه دوله غار دور ، دوماندور
منیم اورگیم  ، دوله درد و قان دور
سیز اوخویون  تا من یانوم باجه لار
 آخی منیم ، اولن بالام ، جواندور
کوچ اله دی سن هایانا ، آی بالام 
 درد گلده ، درده دایانا ، آی بالام 
سن که پرنده لر تکین ،  پر آچدوی
بیزده قالدوخ یانا یانا ، آی بالام
تا دنیا وار من آغلارام یانارم 
فکر المه،  سن نن سورا ، قالارام 
ددیم دردیه جانوما،  آلارام
بیرگون، اللریه حنا باغلارام
 یالان اولده تمام بو آرزولار
بیرقارا معجر ، باشوما باغلارام

علی مومنی بیست و هفتم اسفندماه۱۴۰۱

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۴۴
علی مومنی

ساده بگویم عید است
دلتان غرق سرور
از غم و غصه به دور
لبتان پر خنده
چشمتان کاسه نور
همه ایام به کام
و پر از شادی و شور
علی مومنی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۳۵
علی مومنی

بیر دقه راحت ، دمدیم  ، گولمدیم

بو قوجا دنیا ، دادینه بیلمدیم

بیر بله غملر، دوزولده قلبیمه

چاتمادوم ، گز یاشلارومه، سیلمدیم

معنی شعر:

یکدقیقه راحت  نگفتم و نخندیدم

و مزه این دنیای پیر را نچشیدم

و اینقدر غمها در قلبم پشت سر هم قطار شدند

که فرصت نکردم اشگ چشمهایم را پاک کنم

 

***

 

یک هفته به عید ۱۴۰۲ مانده بود که به فاصله یکی دو روز دو جوان رشید از دنیا رفتند و این دو بیتی ترکی را سرودم...بیاد مرحوم جوان رشید امیرعلی مرادی و مرحوم محمد رضا شریفی

روحشان قرین رحمت الهی باد ۲۶ اسفند ۱۴۰۱

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۱ ، ۰۲:۴۳
علی مومنی

نمی دانم مگر، دنیای دون، مثل حبابی نیست
و یا از دورها چون بنگری ، همچون سرابی نیست
و یا این عمر لامذهب تماما ، مثل خوابی نیست
ویا بهتر بگویم بر لب بامی ، چو تیغ آفتابی نیست
چرا پس اینهمه رنگ و ریا ، تزویر پی درپی
و این آدمکشی ها و جنایت ها بگو تا کی؟
و یا اصلا خداوندا ، چرا تقدیر انسان را
چنین با معصیت ، با خون عجین کردی
و شاید کفر می گویم خودت با سرنوشت ما چنین کردی
و اسب سرکش ظلم و تباهی را
برای آدم درمانده زین کردی 

علی مومنی اسفندماه ۱۴۰۱

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۰۱ ، ۰۶:۴۲
علی مومنی